حراست- ورودی بانوان
کلا همیشه موقع وارد شدن به اتاق "ورودی بانوان" یه جوری می شم. یه ترس از اینکه باید از اون اتاق رد بشم در نتیجه جواب یه توهین احتمالی رو نمی تونم بدم. توی اداره گذرنامه روی در ورودی حراست نوشته بود:"موبایل ها را خاموش کنید." همینطور که می رفتم تو موبایل رو گرفته بودم دستم و داشتم دنبال دگمه خاموشش می گشتم که صدای خانوم حراست رو شنیدم :"ولش کن اشکالی نداره" نگاهش که کردم دیدم یه خانوم تپل که داره بهم لبخند می زنه.
"آخه نوشته بود خاموش کنم".لبخندش بزرگتر و مهربان تر شد و گفت " می دونم ولی کاری ندارن. بفرمایید". با لبخندی که انگار تمام نمی شد وارد اداره گذنامه شدم.
2. وزارت کشور- کنسرت لطفی
صف خانمها وارد اتاق مثلا حراست می شود. زن بدون اینکه کاری به قیافه ما داشته باشد و بدون اینکه کیف ها را بگردد می گوید: دوربین اگه دارین تحویل بدین.چند لحظه بعد به ما که سرگرم حرف زدن صف را کند کرده ایم می گوید :"خانم سریع برین بقیه منتظرن".
Labels: نگهبان
5 Comments:
happy to read this! thanks. from Yeki
By Anonymous, at 5:03 AM
ادامه نمی دین؟ کار جالبی بود. تازه آشنا شدم
By Unknown, at 5:55 AM
ادامه کار بستگی به خاطراتی داره که خواننده ها برام بفرستن. من متاسفانه خودم وقتهایی که ایرانم زیاد نیست:(
By مسافر, at 12:45 AM
This comment has been removed by the author.
By دکتر فاوست, at 5:10 AM
سلام مریم جان
این خاطره را دوست دارم که اینجا بنویسم که یاد روزهای دبیرستانم را زنده می کند. آقا باقر را می شناسید؟ همان آقای آهل دل مهربانی است که در انتشارات مولی، خیابان انقلاب، سر وصال کار می کند. یک روز در نوجوانی که هنوز کلی با خداوند و انسان و دنیا کلنجار عاطفی داشتم، غمگین و آشفته از دم کتابفروشیشان رد می شدم که صدایم کرد. کمی از اسفار ملاصدرا را برایم خواند و تفسیر کرد که خداوند هر لحظه چطور به ما زندگی می بخشد و گفت حالا حالت خوب شد؟ اینقدر گرفته نباش! به نظرم این همه محبت و گشاده دستی به یک غریبه کیمیای هستی است. خدا نگهش دارد.
By Anonymous, at 8:38 AM
Post a Comment
<< Home