آدمهای خوب شهر

Wednesday, February 22, 2012

وسایل خانه خریداریم!

این متن را یکی از دوستانم از صفحه فیس بوک یکی از دوستانش برام فرستاده و من نویسنده را نمی شناسم)

داشتم اخبار دادگاه 3 هزار میلیارد تومانی را دنبال می کردم که زنگ منزل ما به صدا در آمد....داستان را از آنجا آغاز می کنم که موتور یخچال فریزر مان مدتی پیش سوخت . مارک سامسونگ بود و 18 سال کارکرده بود. صاحب نظران فنی گفتند تعویض موتور صرفه اقتصادی ندارد. به توصیه آنها یخچال جدیدی خریدیم و یخچال اسقاطی را موقتا گذاشتیم توی انباری . هفته پیش این کالبد بی خاصیت و جاگیر را به یکی از این وانتی ها که با... بلندگو توی کوچه ها جولان می دهند و از آهن قراضه تا یخچال و تلویزیون و لباسشویی و... می خرند، فروختیم 35 هزار تومان. امروز زنگ خانه را زدند. گوشی ایفون را برداشتم تصویر مرد جوانی را دیدم گفت : هفته قبل من از شما یخچال خریدم ؟ گفتم : بلی . گفت : تشریف بیاورید جلو در یه دقیقه . پیش خودم گفتم : « یارو دبه کرده و حتما میگه گرون خریده و می خواد یه کلکی سوار کنه و...» . با این فکر منفی رفتم جلو در . شناختم . همان جوان 25-30 ساله بود. گفت: «من یخچال شما را فروختم. خریدار بعدا به من گفت که داخل یخچال یک کارتون بوده و توی اون یک آبمیوه گیری و بابت اون 15 هزار تومان به من داده . آمده ام پول آبمیوه گیری را بدهم» . گفتم : «چرا آب میوه گیری را نیاوردی؟ »گفت : «خریدار به من نداد و اصلا من آبمیوه گیری را ندیده ام » . کار دیگری نمی توانستم بکنم . وقتی پول را می داد مرتب می گفت : «حلال کنید». پول را گرفتم و مرد جوان خداحافظی کرد و رفت . به خودم می گویم : او چرا برگشت؟ البته قیمت یک آبمیوه گیری آکبند خیلی بیشتر از 15 هزار تومانه ، نکنه کلکی توی کارشه ؟ نکنه ....اما زود این فکر های منفی را کنار گذاشتم . او می توانست برنگردد و همین 15 هزار تومان را برای خودش بردارد. چه چیز او را برگرداند؟ به نظرم وجدان و شرافت . اگر مثبت فکر کنم به این نتیجه می رسم که اخلاق هنوز در جامعه ما زنده است. هنوز در جامعه ما افراد زیادی هستند که می خواهند نان حلال بخورند . کارمندان زیادی هستند که درگرفتار فقرند و رشوه نمی گیرند. مدیران شرافتمندی هستند که کار خود را درست انجام می دهند. بساز و بفروش ها و پیمانکاران درستکار وجود دارند. کاسب هایی که گران فروشی و کم فروشی نمی کنند. معلمانی که تلافی کمبود حقوق و سختی معیشت را سر دانش آموزان در نمی آورند. این وانتی جوان ، فقیر و کم سواد اصرار داشت که من حلال کنم و حلال کردم . لابد می خواست لقمه حرام سر سفره خانواده اش نبرد. کار این آدم تلنگری بود بر ذهن من که این همه نگوییم جامعه ایران دچار فروپاشی اخلاقی شده است. بدی و بی اخلاقی هست اما آن را تعمیم ندهیم . در کنار زشتی ها و بدی ها زیبایی ها و خوبی ها را هم ببینیم... از امروز به بعد صدای گوشخراش وانتی ها برای من معنای متفاوتی دارد

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home