آدمهای خوب شهر

Saturday, July 10, 2010

بسیجی

آمده بود خون اهدا کند...حدودا 20ساله بود...مطابق معمول پرسیدم:دریکسال گذشته رابطه جنسی نداشتید؟
گفت:نه خانوم من بسیجی ام!
ناخودآگاه سرم را بلند کردم و نگاهش کردم...نمیدانم چقدر در نگاهم خشم و سرزنش بود...حتی شک کردم نکند بلند گفته باشم هرچه از ذهنم گذشت...سرش را به زیر انداخت و گفت:خانوم ما کتک خوردیم اما کسیو نزدیم...
دلم یک طوری شد...نمیدانم سوخته بود یا شرمنده بود

از گودر یک نفر

Labels:

2 Comments:

  • سلام مریم خانم عزیز
    وبلاگ بسیار خوبی دارین
    ثبت این لحظه های قشنگ و دوست داشتنی باعث طراوت روح آدمی است
    بهر حال ممنونم
    با قدرت به این نوشته ها ادامه بدین
    بنده با افتخار لینکتون میکنم.
    شاد وسلامت وموفق باشید.

    By Anonymous رضا, at 4:14 AM  

  • مریم عزیز
    نمی دونی چقد این جا لذت بردم. وبلاگت به آدم آرامش می ده. یه آرامش وصف ناپذیر

    By Anonymous جلال, at 5:30 AM  

Post a Comment

<< Home