آدمهای خوب شهر

Sunday, August 22, 2010

صبر و حوصله آقای اینترنتی!

پنج شنبه برای اولین بار می‌خوام رمز وایرلس ام رو عوض کنم. اصلا برای کامپیوتر خودم هم رمز لازم نیس! همین جوری الکی فکر لو رفتنش افتاد تو سرم! شیوه‌اش هم اون‌طور که کارشناس نصب بهم گفته بود عین آب خوردن بود... رمز رو عوض کردم و روی ضبط کلیک می‌کنم.ارتباطم قطع میشه تا شب...بجای اینکه با پشتیبانی تماس بگیرم صبر پیشه می کنم.در هر حال از دید من صبر کردن خــــــــــــــــیلـــــــــــی آسون‌تر از تلفنی حرف زدن با یه آدم غریبه است(من جز در مورد دوستام کلا با تلفنی حرف زدن مشکل دارم!حتی با فک و فامیل...هزار بار استخاره می کنم تا تلفن رو بردارم و بتونم تپش قلبم رو کنترل کنم...میدونم خیلی عجیبه ولی خب من این مدلی‌ام دیگه)

ساعت 23:50 دقیقه دیگه دل رو به دریا میزنم و با این امید که نصفه شب کسی واسه پشتیبانی نیست زنگ میزنم...اشتباه کرده‌ام! یکی گوشی رو برمیداره.موقع تعویض شیفتشه و داره وسایلشو جمع میکنه.منو پاس میده به یکی دیگه از دوستاش.اون ازم میخواد ارتباطمو با کابل برقرار کنم و دوباره زنگ بزنم.دوباره که زنگ میزنم شیفت عوض شده و یک نفر جدید اومده.فوق‌العاده صبور و خوش‌اخلاقه.درک میکنه من از اصطلاحات فنی‌اش سر درنمیارم و سعی میکنه دقیق بهم توضیح بده چی کار کنم.تا ساعت 12:45 (5 دقیقه کم‌تر از 2ساعت) همه‌ی دستوراتی را که گفته انجام می‌دم.صدبار امتحان می‌کنیم.دیگه اون‌جا یه گروه تشکیل دادن و هرکی یه نظری میده و اون به من انتقال میده!کسی باورش نمیشه یه تغییر رمز ساده این مصیبتو درست کرده که 2 ساعته بابتش علافیم.آخرش ارتباط برقرار میشه ولی من نمی‌تونم هیچ صفحه ای رو باز کنم!!!بعد از 2ساعت دیگه داغون و عصبی‌ایم.ادامه اش را می‌ذاریم برای فرداااااااااا!به امید اینکه خودش خود به خود درست بشه

فردا تا ساعت 5 بعداز ظهر هنوز درست نشده!...دوباره زنگ میزنم.همون آقاییه که دفعه‌ی اول موقع تعویض شیفتش زنگ زده بودم و منو پاس داده بود به دوستش! از 5 تا 7:30 تلفن دستمه.راهی نیست که امتحان نکرده باشیم و عملیات ژانگولری نیست که اون از اون طرف تلفن انتظار نداشته باشه من انجام بدم!!!مثل شب قبل از اصطلاحات سر در نمیارم و لازم است همه چیز رو آروم و مرحله مرحله بهم بگه...اول چند دفعه‌ای میگه اجازه ندارن کار وایرلس انجام بدن اما فکر میکنم تهش دیگه این قضیه واسش تبدیل شده بود به یه مبارزه شخصی!من حس آدمی دارم که زنگ زده به اورژانس و از اون طرف انتظار داره بهش آرامش بدن و کمکش کنن تا مریضش نجات پیدا کنه و خداییش اون آقا هم واقعاً صبورانه و خوش‌برخورد رفتار میکنه...بعد از دو ساعت و نیم و امتحان کردن هزار راه دیگه واسه هیچ کدوممون اعصاب و توان نمونده.ولی اون با شوخی و خنده و سر به سر من گذاشتن از نگرانی‌ها وسردرگمی‌هام کم میکنه. آخرش با نصب دوباره وایرلس همه چی درست میشه!قبل از اینکه آخرین راه رو امتحان کنیم دیگه واقعاً کلافه است (هزار بار هم بهم تاکید کرده کار وایرلس همش هفت دقیقه است و نمی‌فهمه جداً مشکل کامپیوتر من چیه!) با ناامیدی میپرسه:شما طبقه چندمین؟ میگم:دوم. میگه: خب خوبه. اگه این راه هم جواب نداد تو از اون‌جا کامپیوترتو پرت کن پایین منم از این‌جا خودمو پرت می‌کنم...!

از وبلاگ تلخون

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home