دوستان عزیزی که اینجا را می خوانید، نوشته های این وبلاگ را آدمهایی مثل شما برای من می فرستند. شما هم دل دل نکنید و دست بکار شوید. خاطراتتان را برایم بفرستید که با هم اینجا را سر پا نگه داریم. ممنون.
سلام، با خوبترین وبلاگ این شهر (که حتما صاحبش هم جز خوبترین آدمهای این شهر است) بهتازگی و از طریق لینکی در یک وبسایت دیگر آشنا شدم، با لینک به پستی که در مورد کتابفروشی "اگر" و لباسفروشی "تندرست" بود. اولی را چند روز پیش سر زدم، و پسندیدماش. گذاشتند که در همان فضای کوچک بچرخم هر چقدر که دلم میخواست و خودشان مشغول صحبت و کار بودند، و وقتی کتابهایم را انتخاب کردم و کارم تمام شد با مهربانی اعلام آمادگی برای راهنمایی بیشتر کردند. به صاحبانش گفتم که از لینکی در یک وبلاگ پیدایشان کردهام (البته اسم وبلاگتان را درست یادم نبود، ببخشید لطفا!). ازشان پرسیدم چرا اسم کتابفروشیتان "چرا" است؟ لبخندی زدند و هیچ. خودم ادامه دادم "لابد یعنی اگر فکر کنی خودت میفهمی". و همه لبخند زدیم و آمدم بیرون. "چرا" اینقدر کمیاب؟
سلام اینجا می خوام از برخوردای خوب آدمها بنویسم تو زندگی روزمره توی ایران. از آدمهایی که وظیفه اشون رو انجام می دن. باهات بداخلاقی نمی کنن. مهربونن. و خلاصه باعث می شن وقتی برمی گردی خونه احساس خوبی از روزت داشته باشی. شاید اینجوری بشه امید های از دست رفته مون رو دوباره پیدا کنیم. و یادمون بیاد توی این شهر هنوز چیزهای خوب زیاده. خیلی دلم می خواد این بار که می نویسم، شمایی که می خونید هم برام از تجربه هاتون بنویسید. از آدمهایی که توی خیابون، مغازه، اداره یا هر جایی باعث شدن که لبخند بزنید و دلتون گرم بشه. اگرم حالشو ندارید فارسی بنویسید، می شه که به این آدرس نامه بدید من خودم تایپ می کنم .امیدوارم بشه اونجوری که می خوام. adamhaye.khoob@gmail.com
از همه خوانندگان و نویسندگان عزیز هم خواهش می کنم که احترام همدیگه رو نگه دارن.
امیدوارم همه با هم بتونیم تمرین کنیم دنیا رو از چشم دیگران هم ببینیم و قبول کنیم که آدمها ارزشهای مختلفی دارن، گاهی چیزهای مختلفی رو زیبایی می دونن، و همین تنوع نظراته که باعث رشد جوامع انسانی می شه.
1 Comments:
سلام،
با خوبترین وبلاگ این شهر (که حتما صاحبش هم جز خوبترین آدمهای این شهر است) بهتازگی و از طریق لینکی در یک وبسایت دیگر آشنا شدم، با لینک به پستی که در مورد کتابفروشی "اگر" و لباسفروشی "تندرست" بود. اولی را چند روز پیش سر زدم، و پسندیدماش. گذاشتند که در همان فضای کوچک بچرخم هر چقدر که دلم میخواست و خودشان مشغول صحبت و کار بودند، و وقتی کتابهایم را انتخاب کردم و کارم تمام شد با مهربانی اعلام آمادگی برای راهنمایی بیشتر کردند.
به صاحبانش گفتم که از لینکی در یک وبلاگ پیدایشان کردهام (البته اسم وبلاگتان را درست یادم نبود، ببخشید لطفا!). ازشان پرسیدم چرا اسم کتابفروشیتان "چرا" است؟ لبخندی زدند و هیچ. خودم ادامه دادم "لابد یعنی اگر فکر کنی خودت میفهمی". و همه لبخند زدیم و آمدم بیرون.
"چرا" اینقدر کمیاب؟
By shahriar, at 6:52 AM
Post a Comment
<< Home