آدمهای خوب شهر

Friday, October 29, 2010

کله پز غیرتی!

صبح زود با بابا رفتیم کله پاچه بخریم. قرار شد من را پیاده کند دم در کله پاچه ای پل رومی و خود ش برود دنبال نان سنگک. هوا هم هنوز تاریک بود. کله پزی یکی دو تا میز خالی داشت برای همین قابلمه را که داد دستم فکر کردم بروم بیرون منتظر باشم که بیخود جایشان را نگیرم. مرد نگاهی به خیابان انداخت و گفت »" خانم همینجا بشین تا بابات بیاد. نمی خواد بری بیرون."
فکرش را که می کنم باید حرصم بگیرد که می دانم اگر پسر بودم این حرف را نمی زد. و شاید حرفش از سر قلمبه شدن غیرتش بوده.
ولی نمی دانم چرا حرصم نگرفت و کاری به کار انگیزه های درونیش هم نداشتم. همنیطوری یکهو این حرف را که بهم زد لبخند زدم و نشستم. شاید چون همینقدر بی دلیل واقعا دلم نیم خواست توی تاریکی توی خیابان منتظر بمانم...

Labels:

1 Comments:

  • سلام.
    اینجا چطوری میشه کامنت خصوصی گذاشت!؟
    با شما عرضی بود اگر لطف کنید و ایمیل بزنید.
    mansooreh.mostafazadeh@gmail.com

    By Anonymous منصوره مصطفی زاده, at 6:07 AM  

Post a Comment

<< Home