آدمهای خوب شهر

Monday, November 08, 2010

راننده تاکسی و ننه غریبه

سوار تاکسی بودم که راننده یهو زد رو ترمز دیدم یه پیرزن نشسته رو زمین .... از همون پشت رل داد زد ننه کجا می ری ...میان دنبالت یا می خوای با ماشین بری پیرزنه که خیلی هم خمیده بود با یه خجالتی گفت نه یکی میاد بالاخره راننده رو کرد به خانومی که جلو نشسته بود گفت خانوم زحمتتون نیست این مادر رو سوار کنید  خودتون برید عقب بشینید ...خانم گفت نه چه زحمتی رفت خانم پیر رو سوار ماشین کرد و آورد نشوند پیرزنه نمی شست می گفت پول ندارم راننده هه یه نگا کرد انگار خورده باشه تو ذوقش گفت ننه هنوز انقد بی غیرت نشدم که بخوام از ننم پول بگیرم بشین تا اون سر دنیا هم که بری می رسونمت...گاز داد و راه افتاد

نویسنده: عرش

Labels:

2 Comments:

  • به به... حال مبسوطی بردم از این خاطره

    By Anonymous Anonymous, at 2:48 PM  

  • felan ke khoob boodan, ye emtiaze manfie engar, khoobe hanooz adamaye khoob peyda mishan

    By Anonymous الف.ب.رها, at 8:23 AM  

Post a Comment

<< Home