اگه پرتقال نبود. شازده کوچولو هم نبود.
نمی دونم حرفم رو شنیدن یا نه ولی همونطور که سرمون بالا بود یهو دیدیم یکی جلومون واستاده، یه آقای پیر که پرتقال دستشه. و بهمون تعارف می کرد. وقتی گفتیم مرسی ممنون با یه اطمینانی سرش رو دوباره تکون داد که همه ی پرتقال توی دستش رو برداشتیم. و خوردیم.
نویسنده:
پانته آ
Labels: همشهری ها توی خیابانهای شهر
0 Comments:
Post a Comment
<< Home