آدمهای خوب شهر

Sunday, June 22, 2008

وقتی اول دبستان بودم خونه مون رو فروختیم
نقاشی های من چند تایی به دیوار بودند
بعد از اینکه می رن توی اتاق و بحث می کنن در مورد چیزای خرید و فروش که بچه ها کاملا حوصله شون سر می ره
اون خانمی که اونجا رو خریده بود اومد توی اتاق ِ ما که مال من و برادرم بود
با همون لحن ِ جدی که داشت قبلش حرف می زد :
خب این نقاشی ها رو هم که هیچ وقت نمی کنیم

بعد نگاه کرد به من ، یه چشمک زد ، و بعد لبخند .


نویسنده: پانته آ

Labels:

1 Comments:

  • kheili az in harfesh khosham umad! EYVAL...!!!

    By Anonymous Anonymous, at 2:15 AM  

Post a Comment

<< Home