آدمهای خوب شهر

Thursday, January 29, 2009

یه خانوم مهربون

حدودا 6 سالم بود، روز اول مدرسه وای اگه بدونی چه حالی بودم!
بابام به حساب آشنایی مختصری که با مدیر مدرسه داشت و به خاطر عجله من رو دم در مدرسه پیاده کرد. بهم گفت که برو توی مدرسه نگران نباش آقای مدیر هواتو داره.
خوب منم رفتم توی مدرسه دیدم که بچه ها توی صف ایستادند منم توی یکی از همین صفا رفتم قاطی بچه ها.
ولی یک که گذشت معاون مدرسه شروع کرد به چک کردن اسم بچها. خوب من که نمی دونستم بابام منو ثبت نام نکرده !
معاون مدرسه هم وقتی دید اسم من توی لیست نیست منو از صف بیرون کرد! نامرد!
منم رفتم یه گوشه وایسادم دیگه داشت گریم می گرفت که یه خانوم مهربون اومد سراغم وقتی فهمید موضوع چیه یواشکی منو توی یکی از صفا جا داد. منم بدون اینکه کسی بفهمه رفتم سر کلاس. بدون اینکه جلوی بچه ها گریم بگیره
دمش گرم که نذاشت آبروم جلوی بچه ها بره! هنوز بعد 15 سال یادمه بازم دمش گرم

نویسنده: محسن

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home