چند روز پیش داشتم حاضر میشدم برم دانشگاه که دوتا شهر دورتر از شهر ما بود،داشتم وسایل داخل کیفم رو مرتب میکردم که یادم رفت کیف پولم رو که ازش در آوردم بزارم سرجاش
از خونه اومدم بیرون و رفتم سر کوچه و منتظر تاکسی شدم.سوار که شدم چند لحظه بعد خواستم کرایمو بدم به راننده که دست گذاشتم تو کیفم دیدم پول کیفم نیست!ترسیدم یه لحظه،از برخورد راننده خیلی ترسیدم
من همیشه بخاطر عصبانیت یا بدخلقی بعضیاشون بهشون حق میدادم و پیش خودم میگفتم شغل سختی دارن و خستن.یه لحظه فکر کردم ساعت 6.45 دقیقه صبح که احتمالا اولین مسافرشم بودم بهش چی بگم؟!یه کم از مسیر رو که رفتم گفتم خیلی شرمنده آقا من کیف پولم رو نیاوردم هرجا نگه دارین من پیاده میشم.رسیده بودیم به یه میدون راننده واستاد و گفت خوب بگرد منم گفتم که گشتم گفت میخوای بری ایستگاه بعدم بری دانشگاه گفتم آره!گفت کرایه من مهم نیست ولی از اون طرف پول نداری چی؟یکم آروم شدم که گفت من بهت پول میدم برو دانشگاه حالا بعدا یه روز شاید همو دیدیم.گفتم نه دستتون درد نکنه خیلی اصرار کرد که دوباره برنگردم خونه و پولشو قبول کنم ولی قبول نکردم گفتم من پیادم میشم که یه دفعه دیدم میدون رو دور زد و منو برگردوند سر کوچمون.گفت الان کلاست دیر میشه برو خونه کیفتو بگیر.گفت تو هم مثل دختر منی دلم نمیومد وسط شهر بی پول تنهات بزارم.رفتار پدرانه آقای راننده رو هیچوقت فراموش نخواهم کرد
نویسنده: سپیده
Labels: راننده ها
0 Comments:
Post a Comment
<< Home