فروشنده توی مترو
دختر جوان یکی از ماتیک ها را پسندید. دست کرد توی کیفش که یکهو متوجه شد پول به انداه ندارد. خواست ماتیک را پس دهد. زن فروشنده گفت:"مرتب با این خط می ای؟" دحتر گفت آره.
"پس می بینیم همو. بعدا پول رو بهم بده."از دختر اصرار که نه ترو خدا پس بگیر و از خانم فروشنده هم اصرار که نه اصلا راه نداره. دحتر خواست همان مقدار پولی را که دارد بدهد که زن گفت: نه..نگه دار تو خیابون لازمت می شه یهو.
دحتر که پباده شد، زن شروع کرد برای بغل دستیش خاطراتش را تعریف کردن. "مردم خیلی خوبن بخدا. یه دفه یه خانومی اومد یه هزاری داد به من، گفت هفته پیش که ازت خرید کردم کم گرفتی ازم. یه بار دیگه هم یه خانومه شمارشو داد بهم چون پول همراش نبود. منم شمارشو گم کردم، فرداش خودش تو مترو اومد سراغم پیدام کرد...مردم اینطورین خانم...چرا اعتماد نکنم؟..."
Labels: پشت دخل, همشهری ها توی خیابانهای شهر
5 Comments:
کیف می کنم وبلاگت رو می خونم
By مینو, at 3:20 PM
وای که چقدر خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم
کاش اینجا آیکون بغل داشت
بوس
By پ.ح, at 2:00 AM
با اجازه لینکت میکنم
By پ.ح, at 2:01 AM
آدم های خوب ضهر
مگه آدم بدم داریم؟ نه همه خوبن
به جان خودشون
By پویان, at 12:50 PM
اول سلام.
وبلاگ خوبی دارید. مثبت و انرژی دهنده اون هم در این وادی یاس و نومیدی.
وبلاگ من هم سرشار از خاطرات است که بخش قابل توجه اون مثبت.
اول ببین تا لعد اگر تماس گرفتی ایده ای دارم .
http://safarezendegi.wordpress.com/
By Anonymous, at 3:26 AM
Post a Comment
<< Home