آدمهای خوب شهر

Sunday, December 26, 2010

"لطفا هر جا سرنخی به دستتان رسید بپیچیدش"

 از وبلاگ خارخاسک هفت دنده
 
امروز  مدیر یکی از بخشهای فروش خواستمان توی دفترش ؛این مدیر بودای ماست دوستش داریم .
گفت : آقا جان  برای ما تا مدتی نه بار می آید و نه می توانیم بار به جایی بفرستیم .  کامیونها ؛ کانتینر ها همه خوابیده اند .راننده ها نگرانند . کارگرها کارمندها خدمه ، از آینده خودشان و بچه هایشان می ترسند .


"خوب کار ما هم که یک جوری همه اش با ؛  بار بازی است .
ترس برم می دارد یعنی دیگر همه امان را می فرستند دور کاری ؟"

می گوید : اوضاع شده است مثل لباس بافنتی یک جایش که در برود آرام آرام دانه ها از هم باز می شوند .
یکی می گوید : آقا یعنی به نظر شما الان جایی از این پیراهن بافنتی در رفته است ؟
چپ جپ نگاهش می کند و می گوید : شما فقط حواستان باشد هر سر نخی که به دستتان رسید زود بپیچیدش ؛  گلوله اش کنید . نگذارید چیزی که باقی می ماند از "ما"  یک کلاف سر درگم باشد .
مات و مبهوت هستم می گوید : نمی فهمی ؟ یعنی از امروز به بعد باید حواستان به همدیگر باشد . اگر شده است یک لقمه خودتان بخورید یک لقمه برای کسی که نخورده کنار بگذارید . با همدیگر دوست باشید به هم مهربانی کنید با همه کس با همه چیز مهربان باشید . گذشت داشته باشید . مهم نیست که بالایی ها  چقدر توی سرِ ما  می زنند  . خودتان  دیگر به جان هم نیفتید . این روزها می گذرد سختی هایمان تمام می شود . سربلند بیرون بیایید از این وضع . به این می گویم کلاف را پیچیدن. نگذارید کلاف  سر درگم بشویم .

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home