آدمهای خوب شهر

Sunday, January 09, 2011

پیرمرد صف نانوایی

مدتهاست که من صف نونوایی نرفتم. صبح میریم سرکار شبم برمیگردیم خونه همه چی آماده‌س( زندگی به شیوه سرباری). جمعه رفتم چند تا بربری بگیرم بعد از سالها بعضی از این جوونای این دوره و زمونه هم نه حیایی نه حجابی نه شرمی؛ قدیما ما وقتی میخواستیم به مسئولین فحش بدیم نگاه میکردیم محیط مردونه باشه بعد چهار تا بزرگتر دور و برمون نباشه. سه تا پسر نوجوون این قضیه مردم نون خوب بخورن اوس محمود رو دست گرفتن خنده‌بازار اون وسط مسطا هم حرفای بدبد میزنن. یه پیرمردئه پشت من از اون خوش‌تیپای با صفا و با حال گمان کنم از دعای ندبه هم برمیگشته دست اونی که از بقیه بی‌تربیت‌تر بود رو گرفته آورده عقب یه گعده گرفتیم داره نصیحت میکنه این طرح هدف‌مند کردن خیلی طرح خوبیه. باید به موفقیتش کمک کرد حتی اگه از این جماعت دل خوشی نداری و از این‌جور حرفا...
بعد داره یه سری تحلیل ارائه میده، وجدانا از همه یادداشت‌ها و مقاله‌ها و گفت‌وگوهایی که تا حالا درباره یارانه‌ها خوندم بهتر . این پسره هم هی حرفای بی‌ربط و باربطش رو ادامه میده نمیذاره از حرف زدنای آقائه لذت ببریم. لبخندایی که میزد، حوصله‌ای که به خرج میداد، از همه مهمتر دغدغه‌ای که تو رفتارش حس میشد برام جالب بود. با خوم فکر میکردم من اگه خدایی نکرده به سن این بنده خدا برسم عمرا حوصله خودمم داشته باشم چه برسه به اینکه دغدغه اجتماعی داشته باشم. بعدش کاشف به عمل اومد که با حضرتشون همکاریم. ایشون البته فیزیک تدریس میکنن. اوج ماجرا هم اونجا بود که هر چهارتای مارو دعوت کرد خونه‌شون آخر هفته دعای کمیل.

نویسنده: aem

Labels:

3 Comments:

  • خیلی ممنون از مطالب بلاگ. باور وجود بعضی مهربانیها رو ایجاد میکنه

    By Anonymous mahshid, at 12:55 PM  

  • سلام . امروز داشتم توی گودر مطالب را مرور می کردم که به مطلبی از شما برخورد کردم و و علاقه مند شدم تا صفحه خودتونو باز کنم و حالا فکر میکنم حدود دوساعتی هست که دلم نمیاد صفحه رو ببندم و به کارهام برسم.خواندن این نوشته ها خیلی بهم انرژی داد و واقعا از این ایده زیبا که باعث میشه همدیگه رو بد نبینیم و به هم اعتماد و محبت داشته باشیم لذت بردم . مدت ها بود که با وجود دیدن خوبی ها و تلاش برای خوب بودن ،از حس بی اعتمادی مردم به همدیگه و این که فکر می کنن پشت هر کمکی حتما یه تقاضا یا دردسری نهفته است ، تاسف می خوردم. راستی از کی یاد گرفتیم همیشه بدبین باشیم، مگراینکه مجبور بشیم خوبی ها را باور کنیم؟!بازم ممنون. خدا قوت. سالم و پیروز باشید.

    By Anonymous Anonymous, at 1:23 AM  

  • سلام . امروز داشتم توی گودر مطالب را مرور می کردم که به مطلبی از شما برخورد کردم و و علاقه مند شدم تا صفحه خودتونو باز کنم و حالا فکر میکنم حدود دوساعتی هست که دلم نمیاد صفحه رو ببندم و به کارهام برسم.خواندن این نوشته ها خیلی بهم انرژی داد و واقعا از این ایده زیبا که باعث میشه همدیگه رو بد نبینیم و به هم اعتماد و محبت داشته باشیم لذت بردم . مدت ها بود که با وجود دیدن خوبی ها و تلاش برای خوب بودن ،از حس بی اعتمادی مردم به همدیگه و این که فکر می کنن پشت هر کمکی حتما یه تقاضا یا دردسری نهفته است ، تاسف می خوردم. راستی از کی یاد گرفتیم همیشه بدبین باشیم، مگراینکه مجبور بشیم خوبی ها را باور کنیم؟!بازم ممنون. خدا قوت. سالم و پیروز باشید.

    By Anonymous Anonymous, at 1:24 AM  

Post a Comment

<< Home