خانم دکتر مهربون در مانگاه یکی از خوابگاههای دانشجویی که صبح 5 شنبه(30/10/89) ساعت 1 صبح با اینکه از خواب بیدارت کردیم با خوشرویی منو معاینه کردی و وقتی یکی از داروها رو نداشتی ماشینتو دادی تا همرام بره از داروخونه بیرون بگیره.
می خاستم همون موقع بگم که دکتر مثل شما ندیده بودم.
میخاستم بگم مثل فرشته ها بودی.
جلوت روم نشد.اینجا برات می نویسم،شاید به دستت رسید.
خدا بهت سلامتی بده و همیشه سربلند باشی و موفق.
آدمهای خوب شهر در نت! از اون آدمایی بودم که کار قبول میکرد بعد یاد میگرفت پروژه کارورزی رو هم با اینکه هنوز درسای مربوط بهشو پاس نکرده بودم قبول کردم برنامه نویسی با وی بی بود و ما هنوز پایگاه داده هم پاس نکرده بودیم اون زمانا تازه آیدی کلوب ساخته بودم رفتم تو کلوب برنامه نویسیش سوالمو نوشتم یه نفر جواب داد بعد همینجوری هی ما به مشکل خوردیم هی ایشون جواب دادن آخرش دیگه یه جاهایی کارمون گیر کرد و باید تحویل میدادیم بنده خدا کد میزد تست میکرد میفرستاد واسمون یعنی وقت میذاشتا بی دریغ و بی منت پروژه رو دادیم و نمره کامل گرفتیم و ایشون شدن یکی از دوستای خوبی که هنوزم وقتی کارمون گیر میکنه کم نمیذارن امیدوارم همیشه موفق باشن
سلام اینجا می خوام از برخوردای خوب آدمها بنویسم تو زندگی روزمره توی ایران. از آدمهایی که وظیفه اشون رو انجام می دن. باهات بداخلاقی نمی کنن. مهربونن. و خلاصه باعث می شن وقتی برمی گردی خونه احساس خوبی از روزت داشته باشی. شاید اینجوری بشه امید های از دست رفته مون رو دوباره پیدا کنیم. و یادمون بیاد توی این شهر هنوز چیزهای خوب زیاده. خیلی دلم می خواد این بار که می نویسم، شمایی که می خونید هم برام از تجربه هاتون بنویسید. از آدمهایی که توی خیابون، مغازه، اداره یا هر جایی باعث شدن که لبخند بزنید و دلتون گرم بشه. اگرم حالشو ندارید فارسی بنویسید، می شه که به این آدرس نامه بدید من خودم تایپ می کنم .امیدوارم بشه اونجوری که می خوام. adamhaye.khoob@gmail.com
از همه خوانندگان و نویسندگان عزیز هم خواهش می کنم که احترام همدیگه رو نگه دارن.
امیدوارم همه با هم بتونیم تمرین کنیم دنیا رو از چشم دیگران هم ببینیم و قبول کنیم که آدمها ارزشهای مختلفی دارن، گاهی چیزهای مختلفی رو زیبایی می دونن، و همین تنوع نظراته که باعث رشد جوامع انسانی می شه.
1 Comments:
آدمهای خوب شهر در نت!
از اون آدمایی بودم که کار قبول میکرد بعد یاد میگرفت
پروژه کارورزی رو هم با اینکه هنوز درسای مربوط بهشو پاس نکرده بودم قبول کردم
برنامه نویسی با وی بی بود و ما هنوز پایگاه داده هم پاس نکرده بودیم
اون زمانا تازه آیدی کلوب ساخته بودم رفتم تو کلوب برنامه نویسیش سوالمو نوشتم یه نفر جواب داد بعد همینجوری هی ما به مشکل خوردیم هی ایشون جواب دادن
آخرش دیگه یه جاهایی کارمون گیر کرد و باید تحویل میدادیم بنده خدا کد میزد تست میکرد میفرستاد واسمون
یعنی وقت میذاشتا بی دریغ و بی منت
پروژه رو دادیم و نمره کامل گرفتیم و ایشون شدن یکی از دوستای خوبی که هنوزم وقتی کارمون گیر میکنه کم نمیذارن
امیدوارم همیشه موفق باشن
By
Anonymous, at 2:16 PM
Post a Comment
<< Home