آدمهای خوب شهر

Monday, January 17, 2011

تدریس خیریه برای بچه های نیازمند افغانی در تهران

(باز هم در گودر گردی هایم پیدا کردم. از گودر fezzeh)
همانطور که حتما می دانید مهاجرین افغانی در ایران با مشکلات فراوانی روبرو هستند، از جمله مشکل تحصیل. باخبر شدم که یک خانم خیر در منطقه غرب تهران یک مدرسه خصوصی برای بچه های افغانی راه اندازی کرده است، با حداقل امکانات در سه مقطع دبستان، راهنمایی و دبیرستن دختر و پسرهای افغانی را آموزش می دهد. آموزش و پرورش ایران هیچ کمکی نکرده و امکاناتی نداده فقط لطف کرده و اجازه می دهد که کار ادامه پیدا کند. با سفارت افغانستان صحبت شده و نمرات بچه ها از طرف سفارت به رسمیت شناخته می شود بنابراین بچه ها می توانند از سفارت مدرک بگیرند و تحصیلشان را ادامه بدهند.
وضعیت مدرسه به شدت اسفبار است. بچه ها اغلب کار می کنند یا مشکلات معیشتی شدید دارند، خیلی ها دارای سرپرستان نامناسب هستند. مدرسه تنها امیدشان برای باسواد شدن، کسب مهارت و ادامه زندگی در شرایط سختی است که می دانید ملت افغانستان دارد. به شدت و بی اندازه به کمک مالی و کمک کاری شما در مدرسه نیاز هست.
اگر می توانید مبلغی برای درس خواندن بچه های مردمی که سالهاست در کشور ما بیگاری می دهند - مردم دوست و برادر- هزینه کنید، دریغ نکنید. اگر می توانید دو ساعت یا بیشتر در هفته داوطلبانه به بچه ها آموزش بدهید، دریغ نکنید. به هر آموزشی نیاز است، از تدریس دروس از ابتدایی تا دبیرستان گرفته تا تدریس نقاشی و تئاتر و سرود و کاردستی و غیره. اگر در بین اقوامتان معلم بازنشسته ای پیدا می شود که سرش برای کار خیر درد می کند و از بیکاری خسته شده است، مدرسه را بهش معرفی کنید. اگر پدر و مادرتان بازنشسته شده اند و از بیکاری خسته اند، مدرسه را بهشان معرفی کنید. آن طور که من شنیده ام برای هر نوع آدمی و هر خدماتی در این مدرسه خیریه کار هست. مکان مدرسه هم در غرب تهران، نزدیک صادقیه است.
اگر هیچ کاری از دستتان برنمی آید، این آگهی را همخوان کنید
برای واریز پول یا برنامه ریزی برای کار با این ایمیل تماس بگیرید:
nargesk@gmail.com

Labels:

4 Comments:

  • دانشجو بودیم و روزمون شب نمیشد بی اتوبوس سواری!
    توی گرمای روزای آخر بهار که اعصابا بهم ریخته س
    توی سرمای زمستون که با هر باز و بسته شدن در اتوبوس شرکت واحد میزد تو و داد همه درمیومد
    یه پیرمردی بود که با حوصله و دقت و با صدای رسا شعر میخوند و لبخند به لب آدمای عصبی و خسته مینشوند
    شعرایی که حال و احوالات خودمون
    آخر کار هم کپی شعرو به هرکسی که میخواست میداد صد تومن
    ازش ممنونم که با شعراش چهره ها رو بشاش میکرد و رفتارا رو نرم
    خدا خیرت بده پیرمرد اتوبوس سوار

    By Anonymous Anonymous, at 7:54 AM  

  • پروژه فارغ التحصیلی یا به قول خودمون فاینالمون سخت افزاری بود
    یه روبات
    برای ساخت بدنه ش مجبور بودیم بریم جاهایی که از خیالشم ترس برمون میداشت
    گاراژهای قدیمی و کوچه پس کوچه هایی که سالی یه بارم صدای پای زن جماعتو نمیشنیدن
    زبون روزه با هر سختی بود وسایلو خریده بودیم و طبق برنامه اون روز تا قبل اذان مغرب باید بدنه اماده میشد
    رفتیم تو یه مغازه که ابزارای تراشکاری و اینا داشت
    وسایلو دادیم و توضیحات و..
    صاحب مغازه با دقت و حساسیت کارا رو انجام داد و یکی دو باری که وسیله کم داشت سریع رفت از همسایه هاش گرفت اومد و کارو تموم کرد
    و کلی توضیح و راهنمایی و...
    هم خیلی خوشحال شدم و تو دلم دعاش میکردم و خدا رو شکر میکردم هم واقعا متعجب شدم از شدت همکاریش طوریکه اگر کس دیگه ای میدید فکر میکرد پروژه خودشه:دی

    By Anonymous Anonymous, at 8:04 AM  

  • يه ضرب المثلي هست مي گه چراغي که به خانه رواست به مسجد حرام است . در جايي که هموطنان خودمون از امکانات آموزشي درست برخوردار نيستند خيلي عجيبه که بخوايم دلمون براي آموزش مردم يک کشور ديگه بسوزه

    By Blogger Unknown, at 4:22 AM  

  • حقوق اولیه آدمها رو ملیتشون تعیین نمی کنه. بچه هایی که توی کشور ما زندگی می کنن، بچه های کشور ما هستن. بخصوص وقتی دولت اینقدر رسما و علنا بهشون ظلم می کنه.
    جا برا کار خیر هم زیاد هست. اونقدر زیاد که هیچ معنی نداشته باشه کسی رو بخاطر کارش سرزنش کنیم. اگه موافقیم می تونیم کمکش کنیم، اگه مخالفیم می تونیم کار دیگه ای رو که به نظرمون لازم تره بکنیم.

    By Blogger آدمهای خوب شهر, at 9:12 AM  

Post a Comment

<< Home