آدمهای خوب شهر

Tuesday, January 18, 2011

تراشکار و روبات ما

پروژه فارغ التحصیلی یا به قول خودمون فاینالمون سخت افزاری بود. یه روبات. برای ساخت بدنه ش مجبور بودیم بریم جاهایی که از خیالشم ترس برمون میداشت؛ گاراژهای قدیمی و کوچه پس کوچه هایی که سالی یه بارم صدای پای زن جماعتو نمیشنیدن. زبون روزه با هر سختی بود وسایلو خریده بودیم و طبق برنامه اون روز تا قبل اذان مغرب باید بدنه اماده میشد. رفتیم تو یه مغازه که ابزارای تراشکاری و اینا داشت. وسایلو دادیم و توضیحات و.. صاحب مغازه با دقت و حساسیت کارا رو انجام داد و یکی دو باری که وسیله کم داشت سریع رفت از همسایه هاش گرفت اومد و کارو تموم کرد و کلی توضیح و راهنمایی و...
هم خیلی خوشحال شدم و تو دلم دعاش میکردم و خدا رو شکر میکردم هم واقعا متعجب شدم از شدت همکاریش طوریکه اگر کس دیگه ای میدید فکر میکرد پروژه خودشه!

نویسنده: ناشناس

Labels:

1 Comments:

  • سلام واقعا جای چنین حرف هایی تو زندگیم خالی بود .ممنون. اینم از تجربه من :
    ماشین رو پارک کردم و رفتم بلیط بخرم. عجله داشتم چون تلفنی بهم گفته بودن فقط یه بلیط باقی مونده. وقتی بعد از حدود یک ساعت برگشتم دیدم سویچ رو تو ماشین جا گذاشتم و در رو قفل کرده ام. باید می رفتم مهدکودک دنبال دخترم که از اونجا خیلی دور بود. خیلی نگران بودم. رفتم از مغازه لاستیک فروشی که همون نزدیکی بود کمک بگیرم. دیدم نشستن و با همکارشون ناهار می خورن. نمی تونستم زیاد صبر کنم تو دلم گفتم ۵-۶ هزار تومنی بهش میدم که جبران بشه. بعد مشکلم رو بهشون گفتم. یکیشون بر و بر نگاه می کرد اما اون یکی بدون مکث گفت: ماشینت چیه؟ و برای کمک اومد و در ماشینو برام باز کرد راحت نبود براش و مجبور شد بره از یه مغازه دیگه وسیله بیاره. اما تا در باز شد سریع رفت . حتی واینستاد که ازش تشکر کنم. دنبالش رفتن و صداش کردم که بهش پول بدم اما بهش برخورد و همین طور که دور می شد گفت نمی خوام. از اینکارم خجالت کشیدم . برگشتم و تو دلم دعاش کردم

    By Anonymous Anonymous, at 4:18 AM  

Post a Comment

<< Home