رفته بودم مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات، ساختمون نیاوران. ویولن همراهم بود و چون نمیخواستم تمام روز با خودم این ور اون ور بکشمش، گفتم میسپرم به نگهبان در ورودی (که به میدون باز میشه) و میرم تو. البته الان که فکر میکنم میبینم فکر خیلی عجیبی بود! به هر حال تصمیم اون موقعام این بود. سرباز دم در قبول کرد و ویولن رو برد داخل اتاقکی که درش هم همیشه باز بود. بعد از ۶-۷ ساعت برگشتم که ویولن رو بگیرم و برم. یادم نیست اون سربازه هنوز اونجا بود یا نه. نگاه که انداختم ویولنی توی اتاقک ندیدم. یه آقایی - که مسئول حراست مینمود و موقع اومدن هم ندیده بودمش- با یه حالت تعجب از "دیدن آدم خوش بی خیال" اومد طرفم و گفت شما ویلنتون رو سپردید اینجا؟ بعد هم که جواب مثبت شنید، غرولند کنان رفت طرف ماشینش و در صندوق عقب رو باز کرد و ساز رو داد دستم و توصیه کرد دیگه چنین کاری نکنم و بیش از اینها مواظب باشم! ... نمیدونم آقاهه رو چقدر بابت این کارم اذیت کردم. امیدوارم هر جا هست موفق باشه که معنی واقعی حراست رو بهم فهموند!
نویسنده:سایه
Labels: نگهبان
1 Comments:
http://safarezendegi.wordpress.com/2011/01/19/kerayeh-mashin/
سلام برای من در وبلاگم کامنت گذاشتید که آیا می توانید این یادداشتم را در این وبلاگ منتشر کنید که پاسخم مثبت است. قبلا هم عرض کردم با ذکر منبع شما اجازه دارید مطالب وبلاگم را منتشر کنید. نشر کارهای خوب و پسندیده یک وظیفه همگانیه.
By Anonymous, at 12:07 AM
Post a Comment
<< Home