تو مسیری که هر روز میام سر کار، یه آقایی یه کلاه سبز میذاره رو سرش (یعنی من سیدم) و تکدی میکنه. قبلا از یکی از رفقا که البته خیلی هم آدم دقیق و مطمئنی نیست شنیده بودم این آقا سید نیست و آدم شارلاتانیه. امروز سر راهم یه خانم محترم جلوی منو گرفته میگه داداش بیزحمت برو به این آقا بگو کلاه سبز رو از سرش برداره. من بهش گفتم ولی توجهی نمیکنه. شاید شما بگید گوش کرد. این کارش وهن پیامبر و امامهاس. گفتم خواهرم شاید واقعا نیازمند باشه پیر مرد. با کلی شور و حال داره منو مجاب میکنه که حتی اگه نیاز داشته باشه این کارش چنین نتیجهای میده و از اینجور صحبتا. شما برو تذکر بده منم اینجا وایسادم ببینم عکسالعملش چیه. گفتم معذرت میخوام، من نمیتونم. خانمه با یه لبخند و نگاه مهربون که یه کم چاشنی ترحم داشت بنای بنیاد باورهام رو لرزوند. دوس داشتم تمام پول نقدی رو که همرام بود که اتفاقا امروز پول کمی هم نبود به پیرمرده بدم به جاش اون کلاه رو از سرش برداره؛ اما زبونم لال شده بود برای یه تذکر. دوس داشتم بگم آخه پدرجان حتی اگه به یه سری از ارزشها اعتقاد نداری خوب لااقل برای شرافت انسانی، برای احترام به یه سری از آدما که اینجور اتفاقا میسوزوندشون رعایت یه سری چیزها رو بکنید. خانمه رفت اونور خیابون شاید منتظر یه آدم حسابی که انجام اون کار خوب روزی اون باشه. اینکه بعضیها برای حفظ و پاسداشت یه سری از ارزشها که علیالظاهر هیچ منفعت شخصی براشون نداره و کلی هم به درد سر میندازدشون اینقدر وقت صرف میکنن خیلی باشکوهه. باور کنید مناعت این خانم و نحوه رفتارش قابل وصف نیست. پاکی روحش و هرم دغدغه غیرکاسبکارانش هنوز داره میسوزوندم.
نویسنده: aem
Labels: همشهری ها توی خیابانهای شهر
4 Comments:
عجب. خوب برای مشرکان هم بتپرستی ارزش بود، برای نازیها هم پاکسازی نژاد آریا از یهودی و همجنسگرا و غیره. کلاه سبز و امام و پیامبر کیلویی چند؟ چرا اصلا همچین چیزی باید ارزش باشه؟ و چرا دفاع ازش لازم؟ این مطلب اصلا به قواره این وبلاگ نمیخونه. این تقدسهای مصنوعی کجا از کسی آدم خوبی ساخته؟
By Anonymous, at 5:35 PM
خب البته دلیل نمی شه اگه شما با عقاید کسانی مشکل دارین توهین آمیز با اونها برخورد کنین. اگه توی یه وبلاگی که برای به مکتبیه مردم کامنت هایی در رابطه با اهداف و عقایدشون بذارن هیچ خرده ای به اونها نمی گیریم، بلکه توی جای مناسب در رابطه با عقایدشون محترمانه بحث می کنیم.اتفاقا کسی که باید ازش ایراد گرفت شما هستین، چون در یک وبلاگی که هدفش چیزی به غیر از بحث های اعتقادیه و مخصوص مردم ایرانه که همچین چیزایی تو فرهنگ اکثریتشون ارزشه،خرده گیری میکنید.
اگه بخوایم این جوری فکر کنیم خیلی از آدم های خوبی که اینجا بهشون اشاره شده نمی تونن آدم های خوبی باشن چون ممکنه یه مکتبی باشه که اون ارزش اخلاقی براش ناپسند باشه.
By Anonymous, at 2:14 AM
من هم معتقدم که تقدس رنگ سبز و این چیزها بت محضه.
آخه کجای دین ما یا روایات و سیره ائمه این مسائل ارزشمند بوده؟
به جایش تا بخواهید می توانید در باب حرمت نفس و آبرو و شخصیت آدمها حدیث و سفارش پیدا کنید.
یکی نیست بپرسه اصلا اون پیرمرد چرا مخصوصاً کلاه سبز گذاشته؟ خوب معلومه چون بطور کاملاً ناخود آگاه می فهمه که مردم عقل و دل و دینشون به چشمشونه.
خدا وکیلی اگر بیاد جلو راستش رو بگه و بخواد به عنوان یک آدم آفریده خدا بهش کمک کنیم کدوممون حاضریم حرفش رو بپذیریم.
غیر از قسم و آیه به خدا و ائمه و پیامبر راه دیگه ای برای مجاب کردنمون نداره.
یکی رو پیدا کنید که با دیدن این صحنه با خودش بگه: ای وای بر من که آبرو و جان یک آدم در خطره.
همه دلشون بند به یک تکه پارچه سبز رنگه.
فرق این تفکر با خوارج در جنگ صفین که اسیر قرآن های سر نیزه شدند چیه؟
امام علی ع:
حفظ جان یک مسلمان از حفظ خانه کعبه واجب تر است.
(کلاه سبز که از خانه کعبه محترمتر نیست، هست؟)
ممنون
By Unknown, at 12:27 PM
هوالسلام
1-من معتقدم انسانها دو دستهاند: یا خداباورند یا خداباور نیستند و تقریبا محال است که این دو گونه بتوانند حرف دل یا حتی زبان هم را بفهمند؛ بنابراین اگر کسی به وجود الهالعالمین اعتقادی ندارد از خواندن ادامة این متن طرفی نخواهد بست و هر آنچه از ذوق و دانش در چنته دارد در اقناع بنده بیفایده است.
2-من معتقدم سه موضوع «الهالعالمین»، «انسان» و «کیهان» و مفاهیم مربوط به آنها مانند منشورهای کثیرالوجوهی هستند که شناخت دقیقتر آنها نیازمند بررسی وجوه گوناگون آنهاست و هرچه ابعاد بیشتری از آنها درک شوند، فهم درستتری نسبت به آنها بدست میآید. با این توضیح افزون که هیچ فهمی به کنه اله نینجامیده ونمیانجامد.
3-برداشت من از شرح جناب «حکیمی» دربارة عقیدة دوستان «مکتب تفکیک» این است که این بندگان خدا سه منبع «وحی»، «عقل» و «کشف» را سه راه متفاوت برای شناخت حقیقت میدانند که هیچ سنخیتی با هم ندارند و هر یک مسیر خود را برای رسیدن به حقیقت طی میکنند (این را صاحب تفسیر المیزان هم در لابه لای تفسیر جایی گفتهاند که به زعم جناب «اسفندیاری» خلاف منهج علامه است و درست هم میفرمایند)؛ اما من معتقدم وحی (قرآن کریم)، عقل (تعقل، تفلسف و استدلال) و کشف و الهام (ریاضت و عرفان) در صورت خلص و خالص بودن به همپوشانی میل میکنند و برای انسان معمولی تنها راه شناخت، بعد از توکل، توسل به هر سه منبع شناخت است و حقیقت رخ نمینماید الا به استیفاض از هر سه منبع مذکور. در این پارادایم (یعنی یه همچین آدمی هستم که وقتی یه چیزی رو خودم قبول دارم بهش میگم پارادایم (اسمایلی نیش تا بنا گوش)) الهام وعقل همانقدر محترم هستند که وحی محترم است و هر جا نزاعی درافتاد به حکم وحی و عقل و به تجربة الهام و کشف وظیفه بر «احتیاط» است که بحث مفصلی دارد.
4-بدیهی است که اگر شخصی پارادایم سابقالذکر را برنتابد، متناسب با هر منبع شناختی که برای خود قایل است با این حقیر در اموری به اتفاقنظر نمیرسد و بحث کردن هم اگرچه بیفایده نیست، به همراهی نمیانجامد.
5-بنابراین، سرکارخانم شیما!
الف) احترام به یک منسک مانند حرمت شال و کلاه سبز الزاما تقدسمآبی از نوع بتپرستی نیست و مهمتر، اینکه پاسداشت ارزشهایی که برای شخص منفعت شخصی ندارد، برای من باشکوه به نظر میرسد و صاحب رفتار را آدمی خوب و با مناعت توصیف میکنم الزاما به معنی ارزش ویژه قایل شدن برای شال و کلاه سبز نیست.
ب) حفظ حرمت نفس، آبرو و شخصیت آدمها با حفظ حرمت عقاید غیرکاسبکارانه و البته عقایدی که غیرانسانی نیست، هیچ منافاتی ندارد، اگرچه در مواردی رجحان دارد.
ج) هماکنون که این سطور را مینویسم، شک ندارم که در سرتاسر جهان و همین حوالی خودمان آدمهای خوبی هستند که صرفنظر از هرگونه سلیقهورزی و خودشیفتگی به همنوعانشان به چشم یک آدم آفریدة خدا نگاه میکنند و به آنها کمک میکنند. شرح نمونههایی از این فرهنگ در همین وبلاگ وجود دارد.
د) هماکنون دوستانی دارم که برای آبرو و جان آدمها به دم و درم و قدم و قلمی میسوزند و میسازند.
ه) خواهر من! چرا کیلویی آمار میدهید؟ همه دلشان بند به یک تکه پارچة سبز نیست. همه دلشان بند به یک تکه پارچة سبز است؟
خوارج هم چون با سر سبز مولا، سر سودا نداشتهاند، پای از این دایره بیرون نهادهاند و به اعتبار مولا آنها را خارج میدانیم والا این خطکشی شأن بنده و شما نیست (جسارتا).
6- از صاحب کامنت دوم سپاسگزارم و از اینکه من هم در این وبلاگ که به زعم شما جای بحث عقیدتی نیست، بحث کردم، پوزش میطلبم. باید روحیات آخوندی داشته باشید تا بتوانید بنده را درک کنید.
7-جناب صاحب کامنت اول!
پاسخ به اینکه، این تقدسهای مصنوعی کجا از کسی آدم خوب ساخته؟ چرا اصلا همچین چیزی باید ارزش باشد؟ و سایر مواردی که اشکال کردید، به دانستن نوع باور شما مربوط به قسمت اول نیاز دارد و اینکه اصلا شما به منابع و نوع معرفتشناختی بنده اعتقادی دارید یا خیر؟ و این رشته سر دراز دارد.
8-نمیدانم چرا دوست دارم، کسانی را که دوست دارم به آیة 92 سورة آلعمران و حکمت 289 نهجالبلاغه سفارش کنم.
9-من تا به حال اینقدر مطلب تایپ نکرده بودم. انصافا تایپیستهای محترم نقش مهمی در تولید و تبادل دانش و اشاعة بینش در جوامع بشری دارند و باید حقوق همهشان را زیاد کرد. دمشان گرم، بازوانشان پرتوان، دستهاشان شتابان و انگشتهاشان روان باد!
یاعلی
By aem, at 10:33 AM
Post a Comment
<< Home