آدمهای خوب شهر

Thursday, May 19, 2011

دوست و بستنی

مرداد ماه بود و هوا هم بسیار گرم و آزار دهنده. ساعت حوالی سه بعد از ظهر بود. داشتیم به سمت خونه می رفتیم. روبروی پست خونه چهارراه لشگر لبنیاتی معروفی بود که بستنی های خوبی داشت. بستنی خریدیم و داشتیم می خوردیم که دوستمون رفت و یک بستنی دیگه خرید و رفت اون طرف خیابون. یک کارگر داشت با مته برقی دیوار بتنی رو تخریب می کرد و عرق از سر و صورتش می ریخت کف زمین. دوستمون زد به شونه اش و بستنی رو داد بهش و برگشت اومد پیش ما. حتی یک کلمه هم بین اونها رد و بدل نشد. خوشمزه ترین بستنی عمرم رو همون روز خوردم...
نویسنده: یک دوست

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home