نگهبان پیر صبر و مدارا و دخترش....
هاله سحابی در آخرین شب حیاتش در بیان خاطراتی از پدرش گفت: یادم میآید سال 78 كه كوی دانشگاه مورد حمله قرار گرفت و دانشجوها خیلی عصبانی بودند، بابا به جمع آنها رفت و در جمع آنها نشست و گفت كه بنشینید خواستههایتان را بنویسید و از اینجا بیرون نروید، چون میخواهند شما را بزنند. بچهها عصبانی بودند و حتی هو كردند و گفتند سحابی كی تو را مامور كرده و پدرم جواب داد كه 50 سال تجربهام مرا مامور كرده و آمدهام بگویم نگذارید خشم به شما غلبه كند.
نویسنده: ناشناس
Labels: همشهری ها توی خیابانهای شهر
1 Comments:
پنجاه سال تجربه......
ماها وقتی در طول یه جریان قرار میگیریم تندرو میشیم// همچین بزرگانی مارو کمک میکنند همیشه....
روحش شاد
By bashar, at 3:07 AM
Post a Comment
<< Home