آدمهای خوب شهر

Tuesday, August 16, 2011

پاک کردن شیشه ماشین ها پشت چراغ قرمز با لنگ و شیشه شور!!!


طولانی‌ترین خیابان خاورمیانه اگرچه به دیدن شلوغی هرروزه‌اش، چنارهای رو به موت و جوی آبش، به بوقها و فریادها و به دیدن بچه‌های كار عادت كرده است، عصر پنجشنبه با حركت عده‌ای جوان ناشناس غافلگیر شد. خیابان ولیعصر، زیر پل پارك‌وی در عصر پنجشنبه تجربه نادری از سر گذراند. نظم موجود تغییر كرد. ۱۰۰ تا ۱۵۰ جوان با میانگین سنی ۲۰ سال با شیشه‌شور و دستمالهای یزدی، با لباسهایی مرتب به استقبال شیشه كثیف ماشین‌ها رفتند تا با مردمی از جنس خودشان درباره كودكان كار و خیابان حرف بزنند. پسران و دختران جوان دو ساعت در خیابان شیشه شستند، آدامس و فال فروختند و نتیجه دو ساعت تلاششان را به كودكانی بخشیدند كه پارك‌وی برای آنها حكم محل كارشان را دارد.

[...]
بچه‌هایی كه هر روز از چهارراه‌های پربركت خیابان ولیعصر كسب درآمد می‌كردند، در ساعات پایانی كار هرروزه‌شان با رقبایی مواجه شدند كه نه قیافه و لباسهایشان به كار كردن در چهارراه می‌خورد و نه برخوردشان با آنها، برخورد رقیبانه‌ای بود. آنها با صورت‌های خسته از ۱۲ ساعت كار در زیر تیغ آفتاب، گیج و گنگ به این رقیب‌های جوان نگاه می‌كردند و به كاسبی‌ای كه به حد كافی در گرما راكد است لعنت می‌فرستادند. زهرای هفت ساله با خودش می‌گفت: آفتاب و كولر ماشین‌ها كه شیشه‌ها را بالا نگه می‌دارد كم بود كه باید سر و كله این مزاحمها هم پیدا می‌شد.

از ساعت ۲۰ تا ۲۰:۳۰ به جمعیت عجیب شیشه‌شور به‌دست اضافه میشد. اما خبر خوب هنوز به بچه‌ها نرسیده بود. بچه‌ها كمكم در یك شور و مشورت صنفی كه با هم كردند متحد شدند تا بگویند: ما امروز كاسبی نكرده‌ایم. هوا گرم است و مردم حوصله ما را ندارند. تا دو ساعت دیگر هم باید برویم خانه. شما كار ما را كساد می‌كنید. معلوم هم هست كه این كاره نیستید.

جواب رقبا حكم مرخصی غیرمنتظره‌ای داشت: شما بروید دو ساعت استراحت كنید. ما هم هر چقدر پول بگیریم همه را بین شما تقسیم می‌كنیم.

بچه‌ها در شورای كوچكشان شاد از استراحت بعد از یك روز كار در كسادی خواهش كودكانه و تجاریشان را برای ادامه مذاكرات در كف خیابان گذاشتند: نمیشه هر هفته یه روز بیاین اینجا. یا اصلا پخش شید تو خیابونای دیگه. ما آدرس جاهایی رو كه بچه‌ها توش كار می‌كنن بهتون می‌دیم.

آسفالت خیابان داشت هرم داغ جذب كرده از روز را می‌فرستاد هوا. مردم آخرین تلاششان را می‌كردند تا خود را به سفره افطار برسانند. جوانان توانستند حدود ۴۰۰ هزار تومان پول جمع كنند. آنها این پول را بین بچه‌هایی كه حالا به تعدادشان اضافه شده بود پخش كردند.

شاید مردمی كه پنجشنبه از چهارراه پارك‌وی گذر كردند امروز دیگر كودكان كار را اعضای كوچك باندهای مخوف، لكه‌های زشت متحرك در خیابان، بچه‌های ربوده‌شده و اجیرشده و شخصیت اول هزار داستان جنایی و پلیسی نبینند. شاید شك كرده باشند كه این بچه‌ها واقعاً كودك‌اند و حقشان از كودكی روی آسفالت همه خیابانهای این شهر زیر پاهای همه ما له می‌شود. همین شك كوچك، برای آن جوانان یك عصر كار و این كودكان همیشه كار یك روزنه امید باز می‌كند.



نویسنده: الناز انصاری - روزنامه روزگار

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home