توی مترو که سوار می شین کلا به آدمها نگاه کنین. بار ها و بارها اتفاق می افته که وقتی یه صندلی خالی می شه، کسی که بالا سر صندلی ایستاده قبل اینکه بشینه یه نگاه به دورو برش می اندازه که ببینه باید جارو به کس دیگه ای بده یا نه. که آیا آدم پیری هست که سر پا باشه. و هربار این توجه آدمها، و این نگاهشون که با دقت به اطراف می چرخه باعث می شه که من ناخودآگاه لبخند بزنم.
Labels: همشهری ها توی خیابانهای شهر
6 Comments:
ظهر داغ مرداد،تو جاده ساوه ماشین مون مشکل پیدا کرده بود
من بودم و همسرم
همسرم هرچی باش ور رفت چون ابزار نداشت نمی تونست درستش کنه
ماشین پلیس راه اومد کنارمون پارک کرد
ترسیدیم گفتیم لابد می خاد جریمه مون کنه که بدجا نگه داشتیم
پلیسه پیاده شد و جعبه ابزار داد به مون،بعد گفت اگر وسیله ای کم داری بگو من ماشین سنگینا رو نگه دارم
اونا همه جور وسیله دارن
بعدشم عقب ماشین تا یه فاصله ای علامت گذاشت کسی به مون نزنه
رفت یه دوری زد باز نیم ساعت دیگه اومد دید ما هنوز اونجاییم
خودش اومد تو جوش گرما با همسرم دوتایی کمک کردن تا خلاصه بعد یه ساعت و نیم ماشین راه افتاد
دست آخر هم با صورت عرق کرده و دستای سیاه ،بطری آب معدنی داد به مون که تشنه نمونیم باقی راه
رو جیب لباسش نوشته بود
روح الله نادعلیان
ممنون آقای نادعلیان که انسان بودی این همه
By عطش شکن, at 2:15 AM
سلام
کار عالی ای رو شروع کردی
آفرین
من لیکت کردم
By زهرا قدیانی, at 2:26 AM
لینکتون کردم.
موفق باشید
By محسن, at 3:18 AM
سلام. خدا قوت نهضت خوبی راه انداختهاید، به نظر من هم اصل جنگ نرم اینجاست نه در بازیهای سیاسی. این دفاع از خوبیهاست امیدوارم گسترش و ابلاغ خوبیها نه فقط در سطح سایبر که در سطح شهر نیز بانی پیدا کند.
By Anonymous, at 3:31 AM
خيليييييي عالي بود
عاليييييييي
تصميم گرفتم منم برا خيلي ها بشم يه آدم خوب تو شهر
مرسي
By mina, at 6:25 AM
عالیه.
هم این پست و هم این وبلاگ و هم ایده و همت نویسنده ی این وبلاگ.
By Anonymous, at 7:51 AM
Post a Comment
<< Home