امروز صبح توی مترو بودم که یه مرد جوون از جاش بلند شد و جاشو به یه پیرمرد داد که به سختی واستاده بود. پیرمرد خیلی خوشحال شد و کلی تشکر کرد و به مرد جوون گفت " کاری جز دعا که از دستم بر نمیاد . ایشالا وقتی شمام پیر شدی جوونا این شکلی بهت کمک کنن." ایستگاه بعد یه پیرزن و پیرمرد سوار شدن که خیلی پیرتر از مرد بودن. پیرمرد اولی از جاش بلند شد و به همه گفت یه صندلی بیان اینورتر تا اون خانوم پیر بتونه بشینه. یکی دیگه از جوونها هم برای شوهر پیر اون خانم پاشد. خدارو شکر یه ایستگاه بعد یکی پیاده شد و برای پیرمرد اولی هم جا خالی شد.
نویسنده: ندا
Labels: همشهری ها توی خیابانهای شهر
0 Comments:
Post a Comment
<< Home