دو روز پیش سوار تاکسی شدم. می خواستم برم قزوین. راننده ها اصولا واسه اینکه خوابشون نبره توی راه یا تخمه می شکنن یا سیگار می کشن یا خلاصه باید به یه چیزی سرگرم بشن که خوابشون نگیره. نگاه کردم دیدم زیر صندلی راننده پر از پوست تخمه ست. تو دلم گفتم ای ول به تو که ماشین خودت رو کثیف می کنی اما پوست تخمه هات رو تو خیابون نمی ریزی. اون وقت یاد تو افتادم. یاد این صفحه و یاد این که هنوزم توی این شهر آدم خوب پیدا می شه
...
نویسنده: مینو
Labels: راننده ها
0 Comments:
Post a Comment
<< Home