آدمهای خوب شهر

Monday, December 27, 2010

نگهبان مهربان

باید مامان را می بردم دکتر. مطب طبقه سوم بود و آسانسور هم نداشت. یعنی برای مراجعین نداشت. از در ساختمان که رفتیم تو، به پله ها نرسیده بودیم که نگهبان دم در صدایم زد "خانم...خانم..." برگشتم. نزدیک که رسید گفت:" بیاین در آسانسور رو براتون باز می کنم. موقع برگشتن هم خودتون بیاین بهم بگین آسانسور رو می آرم بالا مادر سوار شن. می تونین برین ماشینو بیارین تو پارکینگ پای آسانسور. از دفعه بعد هم همین کارو کنین. که مادر نخوان پله ها رو برن."
....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home