-----------------------------
از دور می بینم که انگار برعکس همیشه ماشینها مرتب می روند. نزدیک تر که می رسم می بینم پیرمردی با لباس معمولی ایستاده سر سه راه و ماشین ها را به نوبت راه می دهد که ترافیک گره نخورد. فکر می کنم همانیست که همیشه آنجا می نشست و مردم بهش پول می دادند. از دور که نزدیک می شوم دستم را از ماشین بیرون می برم که انعام بدهم. سرش را تکان می دهد.
"نه خانوم. فقط سریع برو راه بند نیاد."
Labels: همشهری ها توی خیابانهای شهر
0 Comments:
Post a Comment
<< Home