نابینایان!!!
همینجا بگم که این به نظر من یکی از خلاقانه ترین و باحال ترین کاراییه که به عمرم شنیدم.
خلاصه دوتایی با یه دوست بینا( به عنوان کمک) می رن تو خیابون.
یه جایی باید از یه پله ای می رفتن بالا. بالای پله یه آقایی بوده که به دلیل اعتقادات مذهبی اش نمی تونسته دست اینا رو بگیره. به جاش کتابی رو که دستش بوده دراز می کنه و کمکشون می کنه که از پله برن بالا.
...
Labels: همشهری ها توی خیابانهای شهر
5 Comments:
salam!
khoobi!
dar blogam bahse ekhtelafe tabaghati ro shoroo kardam!
dar soorate tanayol shademan az sherkatetan dar bahse namborde!
khoob bashid!
By Anonymous, at 5:52 PM
che dustaye ba halai dari :D:D:D
By nahid, at 7:31 AM
Mesle oun joke ast ke khanoomeh poolo ba chadoresh be ranandeh taxi mideh and ranandeh baghieh pool ro ba anbor dast pas mideh.
By Anonymous, at 12:51 PM
جوک رو نشنیدم ولی احتمالا فرقش اینه که اون خانم "مجبور" بوده پول بده.
By مسافر, at 1:25 PM
من که تازه طلبه حوزه علمیه قم شده ام اولین جایی که به ذهنم برای نماز صبح به جماعت خواندن می رسد مسجد فاطمیه در گذر خان است که آقای بهجت نماز در آنجا می خوانند
برای دیدن آقای بهجت منتظر می مانم تا ایشان بیایند
و از آنجا که شنیده ام آقای بهجت چشم برزخی دارند مدام ذکر ( یا ستار العیوب )را می گویم
از دور مشخص است که پیرمرد عصا زنان دارد می آید به من که می رسد یک لبخندی به من می کند و می گوید یا ستار العیوب
By Anonymous, at 12:36 PM
Post a Comment
<< Home