روز 2 تیر (پس فردای شنبه 30 خرداد) که گفته بودن هفت تیر تجمعه رفته بودیم اونجا نیروهای ضد شورش و بسیج عقبتر واستاده بودن و یه سرهنگ نیروی انتظامی اومده بود ما رو متفرق کنه. هی داد میزد "برین، اینجا وای نستین، چی میخواین؟" بعدش خیلی آروم یه جوری که اونا نشنون، رو به ما میگفت: "واستین، واستین، نرین"
روز راهپيمايي انقلاب تا آزادي توي راه برگشت ، خسته بوديم و تشنه. ديديم چندتا مرد كنار خيابون ايستادند و داد مي زنند خسته نباشيد، هركي تشنه است بفرماييد داخل كوچه آب خنك بخوريد. رفتيم توي كوچه ديدم دو سه تا خونه اي كه سر كوچه بودند درهاشون رو باز كردند، پارچ و كلمن و ليوان و استكان آوردن بيرون به همه آب ميدن. يكي از خونه ها حي شلنگ آب كشيده بود توي كوچه. رفتيم آب بگيريم، همه استكانها دست بچه ها بود، يه پسري هول هولكي خورد و گفت بفرماييد و استكانش رو داد دستمون. جلوتر كه اومديم، ديدم چندتا مغازه هم ميز گذاشتند بيرون و آب و شربت مي دن. دست همه شون درد نكنه
بيشتر مسير برگشت راهپيمايي انقلاب-آزادي مردمي كه كنار خيابونها وايساده بودند، توي پياده رو ها بودند بهمون علامت V نشون مي دادن و هي مي گفتن خسته نباشيد. دمتون گرم. آفرين به هممتتون. بعضي ماشينها هم خسته هارو سوار مي كردند تا يه جايي تو اون ترافيك مي رسوندند، حتي ماشينهايي كه خانواده توش بودند. يك وانتي بود، كه يكسري از پسرهارو سوار كرده بود. من از خستگي ديگه نمي تونستم راه برم. بچه ها گفتند بپر بالا سوار شو. من كه نشستم، به هواي من وسط راه يك خانم ديگه هم سوار شد. دست راننده وانت درد نكنه واقعن
دوستم مي گه روز تجمع 2 تير هفت تير، يهو يكي دست انداخته از پشت گرفتدش تا با خودش ببره سوار ون كنه، كشونده رو زمين. مي گه فقط تونستم دست بندازم دست يه آقايي كه نزديكم بود رو بگيرم و بگم آقا توروخدا نذار منو ببرن. مي گه مردونگي كرد. من گرفت كشيد ول نمي كرد. دوتا دختر هم به هوا ياين صحنه اومدن جلو داد و هوار. مي گه يهو يكي از نيروانتظامي ها بدو بدو اومد گفت اينو ولش كن. بعد يواشكي رو كرد به من گفت خانوم واينسا، فرار كن. اون آقا و دوتا دوختر و اون نيروي انتظامي، دمشون گرم
توي عكسهايي كه روي اينترنت منتشر شده از اين روزها چندتا عكس هست كه بايد دست مريزاد گفت به سوژهاش: يكي عكسي كه يك گاردي با صورت خونين در حمايت يك پسر لباس سبز هست و داره ازش حمايت مي كنه و درعين حال يك دختري دستش رو دراز كرده كه دستمال بده به اون گاردي زخمي. و يكي هم عكسي از منظره داخل حياط يك خونه كه توش چندتا آدم در حال پناه گرفتن و فرار كردن از ديوارهاي خونه به خونه همسايه و پشت بوم هستند، درحالي كه چندتا گاردي و يك لباس شخصي دارن سصي مي كنن در خونه رو باز كنن برن داخل! ايول به اون جوون سبزپوش و اون دختر و صاحبان اون خونه ها
روز تحمع جلوي صدا و سيما، گاردي ها پشت نرده ها و توي گرما وايساده بودند. بچه ها بطري هاي آبشون رو از اين طرف نرده براشون پرتاب مي كردند كه تشنه نمونند.
سلام اینجا می خوام از برخوردای خوب آدمها بنویسم تو زندگی روزمره توی ایران. از آدمهایی که وظیفه اشون رو انجام می دن. باهات بداخلاقی نمی کنن. مهربونن. و خلاصه باعث می شن وقتی برمی گردی خونه احساس خوبی از روزت داشته باشی. شاید اینجوری بشه امید های از دست رفته مون رو دوباره پیدا کنیم. و یادمون بیاد توی این شهر هنوز چیزهای خوب زیاده. خیلی دلم می خواد این بار که می نویسم، شمایی که می خونید هم برام از تجربه هاتون بنویسید. از آدمهایی که توی خیابون، مغازه، اداره یا هر جایی باعث شدن که لبخند بزنید و دلتون گرم بشه. اگرم حالشو ندارید فارسی بنویسید، می شه که به این آدرس نامه بدید من خودم تایپ می کنم .امیدوارم بشه اونجوری که می خوام. adamhaye.khoob@gmail.com
از همه خوانندگان و نویسندگان عزیز هم خواهش می کنم که احترام همدیگه رو نگه دارن.
امیدوارم همه با هم بتونیم تمرین کنیم دنیا رو از چشم دیگران هم ببینیم و قبول کنیم که آدمها ارزشهای مختلفی دارن، گاهی چیزهای مختلفی رو زیبایی می دونن، و همین تنوع نظراته که باعث رشد جوامع انسانی می شه.
5 Comments:
روز راهپيمايي انقلاب تا آزادي
توي راه برگشت ، خسته بوديم و تشنه. ديديم چندتا مرد كنار خيابون ايستادند و داد مي زنند خسته نباشيد، هركي تشنه است بفرماييد داخل كوچه آب خنك بخوريد.
رفتيم توي كوچه ديدم دو سه تا خونه اي كه سر كوچه بودند درهاشون رو باز كردند، پارچ و كلمن و ليوان و استكان آوردن بيرون به همه آب ميدن. يكي از خونه ها حي شلنگ آب كشيده بود توي كوچه. رفتيم آب بگيريم، همه استكانها دست بچه ها بود، يه پسري هول هولكي خورد و گفت بفرماييد و استكانش رو داد دستمون.
جلوتر كه اومديم، ديدم چندتا مغازه هم ميز گذاشتند بيرون و آب و شربت مي دن.
دست همه شون درد نكنه
By Anonymous, at 4:34 PM
بيشتر مسير برگشت راهپيمايي انقلاب-آزادي مردمي كه كنار خيابونها وايساده بودند، توي پياده رو ها بودند بهمون علامت V نشون مي دادن و هي مي گفتن خسته نباشيد. دمتون گرم. آفرين به هممتتون.
بعضي ماشينها هم خسته هارو سوار مي كردند تا يه جايي تو اون ترافيك مي رسوندند، حتي ماشينهايي كه خانواده توش بودند.
يك وانتي بود، كه يكسري از پسرهارو سوار كرده بود. من از خستگي ديگه نمي تونستم راه برم. بچه ها گفتند بپر بالا سوار شو. من كه نشستم، به هواي من وسط راه يك خانم ديگه هم سوار شد.
دست راننده وانت درد نكنه واقعن
By Anonymous, at 4:38 PM
دوستم مي گه روز تجمع 2 تير هفت تير، يهو يكي دست انداخته از پشت گرفتدش تا با خودش ببره سوار ون كنه، كشونده رو زمين. مي گه فقط تونستم دست بندازم دست يه آقايي كه نزديكم بود رو بگيرم و بگم آقا توروخدا نذار منو ببرن. مي گه مردونگي كرد. من گرفت كشيد ول نمي كرد. دوتا دختر هم به هوا ياين صحنه اومدن جلو داد و هوار. مي گه يهو يكي از نيروانتظامي ها بدو بدو اومد گفت اينو ولش كن. بعد يواشكي رو كرد به من گفت خانوم واينسا، فرار كن.
اون آقا و دوتا دوختر و اون نيروي انتظامي، دمشون گرم
By Anonymous, at 4:43 PM
توي عكسهايي كه روي اينترنت منتشر شده از اين روزها چندتا عكس هست كه بايد دست مريزاد گفت به سوژهاش:
يكي عكسي كه يك گاردي با صورت خونين در حمايت يك پسر لباس سبز هست و داره ازش حمايت مي كنه و درعين حال يك دختري دستش رو دراز كرده كه دستمال بده به اون گاردي زخمي.
و يكي هم عكسي از منظره داخل حياط يك خونه كه توش چندتا آدم در حال پناه گرفتن و فرار كردن از ديوارهاي خونه به خونه همسايه و پشت بوم هستند، درحالي كه چندتا گاردي و يك لباس شخصي دارن سصي مي كنن در خونه رو باز كنن برن داخل!
ايول به اون جوون سبزپوش و اون دختر و صاحبان اون خونه ها
By Anonymous, at 4:53 PM
روز تحمع جلوي صدا و سيما، گاردي ها پشت نرده ها و توي گرما وايساده بودند. بچه ها بطري هاي آبشون رو از اين طرف نرده براشون پرتاب مي كردند كه تشنه نمونند.
By Anonymous, at 4:55 PM
Post a Comment
<< Home