شربت خنک و میدان آزادی
توي راه برگشت ، خسته بوديم و تشنه. ديديم چندتا مرد كنار خيابون ايستادند و داد مي زنند خسته نباشيد، هركي تشنه است بفرماييد داخل كوچه آب خنك بخوريد.
رفتيم توي كوچه ديدم دو سه تا خونه اي كه سر كوچه بودند درهاشون رو باز كردند، پارچ و كلمن و ليوان و استكان آوردن بيرون به همه آب ميدن. يكي از خونه ها حي شلنگ آب كشيده بود توي كوچه. رفتيم آب بگيريم، همه استكانها دست بچه ها بود، يه پسري هول هولكي خورد و گفت بفرماييد و استكانش رو داد دستمون.
جلوتر كه اومديم، ديدم چندتا مغازه هم ميز گذاشتند بيرون و آب و شربت مي دن.
دست همه شون درد نكنه
0 Comments:
Post a Comment
<< Home