آدمهای خوب شهر

Wednesday, October 20, 2010

پلیس راه و تابستان داغ

ظهر داغ مرداد،تو جاده ساوه ماشین مون مشکل پیدا کرده بود
من بودم و همسرم
همسرم هرچی باش ور رفت

چون ابزار نداشت نمی تونست درستش کنه
ماشین پلیس راه اومد کنارمون پارک کرد
ترسیدیم گفتیم لابد می خاد جریمه مون کنه که بدجا نگه داشتیم
پلیسه پیاده شد و جعبه ابزار داد به مون،بعد گفت اگر وسیله ای کم داری بگو من ماشین سنگینا رو نگه دارم
اونا همه جور وسیله دارن
بعدشم عقب ماشین تا یه فاصله ای علامت گذاشت کسی به مون نزنه
رفت یه دوری زد باز نیم ساعت دیگه اومد دید ما هنوز اونجاییم
خودش اومد تو جوش گرما با همسرم دوتایی کمک کردن تا خلاصه بعد یه ساعت و نیم ماشین راه افتاد
دست آخر هم با صورت عرق کرده و دستای سیاه ،بطری آب معدنی داد به مون که تشنه نمونیم باقی راه
رو جیب لباسش نوشته بود
روح الله نادعلیان
ممنون آقای نادعلیان که انسان بودی این همه

نویسنده: عطش شکن

Labels:

2 Comments:

  • سلام
    این هم یک خاطره از راننده های اتوبوس شرکت واحد:
    با دوستام قرار داشتیم بریم مهمونی باید 2تا اتوبوس سوار میشدم که برسم به مقصد و دیرم شده بود
    وقتی اتوبوس اولی رسید به جایی که باید اتوبوس بعدی رو سوار میشدم اتوبوس بعدی داشت راه میفتاد بدو رفتم که بلیط بدم راننده گفت بدو بدو برو سوار اون یکی بشو جا نمونی
    جدا به دلم نشست

    By Anonymous Anonymous, at 8:58 AM  

  • چه حالی کردم که اسم پلیس رو نوشته بودی...

    ایول به آقای نادعلیان

    By Anonymous Anonymous, at 6:28 PM  

Post a Comment

<< Home