استاد و منشی مهربان
منشی گروه گفت وایسا من فردا با استادتون صحبت میکنم که ازت جدا امتحان بگیره. فرداش ساعت هشت و نیم صبح (ینی اول وقت پیگیر کار من شده بوده) زنگ زد که من کلی اصرار کردم و استاد قبول کرده و بیا این شماره استاد، ینی یک حرکت کاملاً مادرانه. این شد که با استاد هماهنگی کردم و امروز رفتم محل کار استاد و امتحانه رو دادم و قالش کنده شد.
حالا نمیدونم این کار کی بود. منشی گروه، خانوم رضوی که انقدر پیگیر کارم بوده یا خود استاد، دکتر نصرتینژاد، دیده من نیومدم به منشی گفته برو به این بچه بگو من به استاد اصرار کردم که یه بار دیگه ازت امتحان بگیره. در هر صورت آخیـــــــــــش.. خدا به دوتاشون خیر زیاد بده.
3 Comments:
emrooz har chi ba khodam kalanjar miram ke baba adamaye khoob ham peida mishan, khoonam bishtar joosh miad. vali damet garm, ye baar hesabi man ro taaze kardi.
By
Anonymous, at 12:10 PM
سلام
من نمی دونم مطالب این وبلاگ رو تو فیس بوک هم میزارین یا نه؟
اگه آره لطفا لینکش رو بدین تا دونه دونه اش رو من هم به اشتراک بذارم
اگه نه اجازه دارم بین دوستان و گروه ها با ذکر نام وبلاگتون منتشر کنم؟
اعتقادم اینه که تقابل با خشونت و ناراستی نباید از جنس اونا باشه و واسه همین مدت زیادیه که خواننده تونم البته خاموش
موفق باشید و زودتر جواب بدین لطفا
مرسی
By
کوزه, at 5:52 PM
سلام کوزه عزیز
ممنون از سوالت چون باعث شد من به فکر بیافتم و برم صفحه رو درست کنم:)
اسمش هست "آدمهای خوب شهر". توی آخرین پست وبلاگ هم لینکش رو گذاشتم.
موفق باشی
By
آدمهای خوب شهر, at 2:26 AM
Post a Comment
<< Home