آدمهای خوب شهر

Thursday, December 28, 2006

سلام
این پست بیشتر برای کساییه که احتمالا خارج از ایرانن. یه موسسه خیریه وجود داره در امریکا که یه سری از ایرانی ها راه انداختن. اسمش هست بنیاد کودک (child foundation).


از طریق این وبسایت می تونین یه بچه رو توی ایران تامین مالی کنین. عکس و مشخصات اون کودک رو هم براتون می فرستن. هنوز نمی دونم که می تونین با هاش ارتباط مثلا نامه ای داشته باشین یا نه.
من اینجا هروقت موسسات بزرگ رو می دیدم که برای آفریقا این کار رو می کردن فکر می کردم کاش برا ایران هم یکی بود. و وقتی اینو دیدم خیلی خوشحال شدم. گفتم که بدونین و به دوستاتونم بگین اگه کسی خواست.

Friday, December 15, 2006

جمعه، بیست و چهارم آذر، خیابان ولنجک نزدیک توچال، تهران!


شاید بیست دقیقه بیشتر بود که همه ی ماشین ها تو سربالایی تند خیابون ولنجک واستاده بودند تا پیکانی که جلوی ما بود بتونه بره بالا. بیچاره، هم هول کرده بود هم اینکه نمی تونست. آژانس بود و مشتری ش یه خانم مسن بود که هرجند وقت یه بار بر می گشت و پشتش رو نگاه می کرد.

هر بار که می خواست گازو بده که بره جلو ازجایی که بود بالا که نمی رفت هیچ تازه پایین تر هم میومد. یه بار نزدیک بود بخوره به ما و دیگه جرات نمی کرد تکون بخوره. یه سری آدم واستاده بودن و هی راهنماییش می کردن که چطوری بکنه که بتونه ماشین رو راه ببره تا اینکه یهو یک آقا از اون ور خیابون با لباس کوهی بلافاصله از ماشینش پرید بیرون و پرید تو ماشین جلویی ما!



و قبل از اینکه ما بتونیم بفهمیم این کی بود و چی شد، پیکان جلویی راه افتاد و رفت بالا. بالای بالا تا جایی که قرار بود برن. بعد از اون بالا تا پایین رو پیاده برگشت پیش ماشینش.


نویسنده:
پانته آ

Labels:

Thursday, December 14, 2006

پیشنهاد

سلام
خوبین؟!
درباره نوشته ها، محمد پیشنهاد کرده که شهر و تاریخ هرکدوم این اتفاقا رو بنویسین. به نظر منم فکر خوبیه.

دیگه اینکه...یه چیزی بنویسین دیگه بابا!!!

Sunday, December 10, 2006

چند وقت پیش زیر دست استاد سلمونی نشسته بودم که یه آقای جوون با لبخند اوند تو آرایشگاه.
-سلام
: سلام
- ببخشید شما خیلی وقته تو این محل آرایشگاه دارین؟
: آره. چطور مگه؟
- حول و حوش ده سال پیش آرایشگاهتون اونور خیابون نبود؟
:چرا بود. چطور مگه؟
- همون موقع ها من یه بار اومدم پیشتون، مدرسه ای بودم، دویست تومن کم داشتم. گفتین بعدا بیار.

دستشو کرد تو جیبشو یه اسکناس دو هزار تومنی در آورد.

- ببخشید. بچگیه دیگه. فکر کنم الان اون دویست تومن بیشتر بیارزه. بازم معذرت.

پولو گذاشت رو پیشخون و با خنده خداحافظی کرد و رفت. من و آرایشگر چند ثانیه ای خشکمون زد. بعد آرایشگر دوید بیرون که پول رو پس برده ولی اون آقای جوون رفته بود.

نویسنده:
ناشناس

Labels: