آدمهای خوب شهر

Thursday, September 30, 2010

محتاج قانع

شبی در تاریکی در یک خیابان، دیدم که بنده خدایی،‏ دوسه قدم جلوتر از من،‏ به مرد مُسن شکسته ای پولی داد.‏‏
من که رسیدم، پولی در آوردم تا به او بدهم.‏
...
آن مرد، لبخندی زد و پول را نگرفت و تشکر کرد و گفت برای امشبم بس است.‏
...

نویسنده: علیرضا قلی زاده

Labels:

Thursday, September 23, 2010

پلیس مهربان 2

دوست من تازه گواهینامه گرفته بود میشست پشت ماشین ، تو سربالایی شریعتی به صدر خاموش کرد ، ماشین های پشت سری بوق میزدن ، هول کرده بود نمیتونست نیم کلاژ بگیره بره بالا ، پلیسه تو بلندگو داد زد : انقدر بوق نزنین ، خانم هول نکن ، بزن دنده یک ، دستی رو بخوابون ، یواش پاتو از رو کلاژ بیار بالا ، آقا گفتم بوق نزن ، حالا آروم گاز بده ، گاز بده، پاتو از رو کلاژ بردار ، آفرین برو .. دیدی سخت نبود.

نویسنده: مرضیه از قول رکسانا (در گودر پیدا کردم)

Labels:

پلیس مهربان 1

چند سال پیش‌ها، من و مامانم و شهرزاد، کنار یه ماشین پلیس بودیم. داشتیم سه نفری تند و تند ور می‌زدیم و از این الکی دعواها بود که اصلن نمی‌فهمی کدومتون چی می‌گین. پلیسه خیلی جدی توی بلندگوش فرمود: با هم دعوا نکنید! آروم با هم حرف بزنید! با هم‌دیگه دوست باشید!

نویسنده: مرضیه از قول گیتی (در گودر پیدا کردم)

Labels:

Saturday, September 18, 2010

شماره اشتباهی

اینجا هم آدم خوب خود نویسنده است که در گودر پیدایش کردم.

اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم ، اومدم معذرت خواهی کنم هی میگفت علی جان تویی ، هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم ، باز میگفت رضا جان تویی مادر ، میگفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید ، اسم سوم رو که گفت دلم شکست ، گفتم آره مادر جون ، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم . اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد .

نویسنده: میلاد

Labels:

Thursday, September 09, 2010

"هنوز هم آدم خوب زیاد پیدا می شه"

این نوشته در وبسایت تابناک چاپ شده بود:

گوشی همراه نویسنده این سطور.... عصر روز دوشنبه 27 ماه مبارک رمضان هنگامی که روی صندلی ردیف دوم اتوبوس (روی تایر ) خط خصوصی مترو حقانی - بزرگراه ارتش نشسته بود از جیبش می افتد و این مرد مسافر میانسال روزه دار ، قبل از ایستگاه آخر از اتوبوس پیاده می شود. مسافر محترم و خوبی آقا یا خانم .... گوشی همراه او را در اتوبوس می باید و تحویل راننده محترم و خوب اتوبوس می دهد و این راننده خوب هم یعنی آقای ... پس از برگشت به پایانه مترو حقانی گوشی پیداشده را به آقای .... مسوول کنترل اتوبوس های بخش خصوصی در این پایانه می دهد. نویسنده این سطور نزدیک افطار به قصد تماسی تلفنی تازه متوجه گم شدن گوشی همراه خود می شود.

در تماس با شماره خود متوجه ماجرا می شود و داستانی را که خواندید از زبان آن مسوول کنترل محترم می شنود و قرار می گذارد تا صبح چهارشنبه گوشی خود را تحویل بگیرد. او اینک بسیار خوشحال و سپاسگزار خدا است که در این شهر « هنوز هم آدم خوب زیاده و پیدا میشه» اما صبح چهارشنبه پس از مراجعه از زبان این مسوول محترم می شنود، چیز فوق العاده ای نیست، کار ما همینه، مردم خوب هم همیشه بسیار خوب و زیاد هستند.

Labels: ,